شنیدم
تاریخ : جمعه 10 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

شنيدم
شنديم مي خواي بري باز من و تنها بذاري

هرچي ياد و خاطره ست پشت دلت جا بذاري

شنيدم گفتي نگاهش واسه چشمام عاديه

هر چيزي حدي داره محبتاش زياديه

شنيدم يه مدتي مي خواي ازم دوري کني

اينه رسمش که با اين ديوونه اينجوري کني

شنيدم همين روزا بازم مي خواي بري سفر

بسلامت ! عزيزم اما همينجور بي خبر

شنديم خسته شدي از بازياي سرنوشت

نکنه اينبار ديگه بي من مي خواي بري بهشت

شنيدم گفتي که سرنوشتمون دست خداست

اما تو خوب مي دوني حسابت از همه جداست

شنيدم گفتي بايد برم سراغ زندگيم

شنيدم گفتي با اينکه خيلي چيز يادم داده

نمي دونم چي شده از چش من افتاده

شايدم تموم اين شنيدنيها شايعه ست

از تو اما نمي پرسم گفته باشي فاجعه ست



|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: مریم حیدرزاده , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
Mahsa در تاریخ : 1390/4/11/6 - - گفته است :
سلام،به وبت یه سری زدم عالی بود.
به منم یه سری بزن!!!!!!!!!!!!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید