تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است نمی‌دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود می‌شناسد که سرور کیست سرگردان کدام است


|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان
 

بی همگان به سرشود بی توبه سرنمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگرنمی شود

جان زتوجوش می کند دل زتو نوش می کند
عقل خروش می کند بی توبه سر نمشود

جاه وجلال من تویی ملکت ومال من تویی
آب زلال من تویی بی توبه سرنمی شود

خمروخمارمن تویی خواب وقرارمن تویی
باغ و بهار من تویی بی تویه سرنمی شود

بی تواگربه سرشدی زیرجهان زبرشدی
باغ ارم سقر شدی بی توبه سرنمی شود

بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سرزغم تو چون کشم بی توبه سرنمی شود


 

 



|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان
 

مسیحای جوان‌مرد من، ای ترسای ترس پیرهن چرکین،
هوا بس ناجوان‌مردانه سرد است.
آی دمت‌گرم و سرت خوش باد،
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای، در بگشای.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی، دَمَت گرم و سرت خوش باد، سلامم را تو پاسخ گوی،
منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم،
منم من سنگ تی‌پا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمه‌ناجور، نغمه‌ناجور
 
 

 


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

در اين سراي بي كسي ، كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمي زند

يكي ز شب گرفتگان، چراغ برنمي كند
كسي به كوچه سار شب، در سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند

گذرگهيست پر ستم، كه اندرو به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند

چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات
برو كه هيچ كس ندا به گوش كر نمي زند

نه سايه دارم و نه بر، بيفكنندم ام سزاست
وگرنه بر درخت تر، كسي تبر نمي زند






|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

پرکن پياله را
كه اين آب آتشين
ديري است ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پيم مي شود تهي

...


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : شنبه 11 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

از چهره ی افروخته شمعی داری

پیداست بنای قلع و قمعی داری

با هر کس و ناکسی نشستی جز من

زیبایی منحصر به جمعی داری


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : شنبه 11 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟

  دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟

من زنده به عشق تو ام ای دوست ولیک

از آرزوی روی تو مردم چه کنم ؟


|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : جمعه 10 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

از با تو بودن دلم
برايم عادتي ساخت كه هرگز
بي تو بودن را باور ندارم

. . .


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : جمعه 10 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم

گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم

گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند

 گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم


|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید